به گزارش شهرآرانیوز؛
چندباری نفس عمیقی میکشد، سینهای صاف و سعی میکند لرزش توی دستهایش را پنهان کند. بارها توی خوابگاه همه چیز را تمرین کرده، اما حالا انگار یک بمب ساعتی توی دستش نگه داشته باشد، با لرزشی بیسابقه آرام آرام به اتاق آقای فورگر نزدیک میشود. خودش را هر طوری که هست جمعوجور میکند و به هر زحمت، دو بار به در اتاق میکوبد. وارد میشود.
آقای فورگر با همان ژست همیشگی، با اشاره دست از او میخواهد تا بنشیند، اما حجب و خجالت و استرس مجال نمیدهد. همینطور باعجله، طرح را روی میز آقای فورگر میگذارد به انضمام یک کادوی نفیس نقره به یادگار از هنر دست ایرانی. آقای فورگر کمی عینکش را روی صورتش جابهجا میکند. طرح را از روی میز برمیدارد و سری تکان میدهد. این همان نقشه «والو بدون بازگشت» است که بارها حرفش را زدهاند.
یک ابداع تازه برای بیهوشی خردسالان که پس از روزها و شبهای بسیار، روی کاغذ آمده و حالا محمداسماعیل دانشجو هیچ مطمئن نیست که دارد کار درستی میکند یا نه، اما بالاخره هرچه باشد آقای فورگر اولین سازنده دستگاه بیهوشی بود و اصلا یک خط تولید برای اختراعش توی آمریکا داشت.
او برای خودش یکی از بزرگترین چهرههای متخصص در زمینه بیهوشی بود و هیچکس نداند، او حتما ارزش این اختراع را خواهد شناخت. چند دقیقه بعد محمداسماعیل تشید در حالی که دستهای دکتر فورگر را به گرمی میفشارد از اتاق خارج میشود. دکتر فورگر به او قول داده خیلی زود طرح را مطالعه میکند.
از آن لحظه انگار بار سنگینی از شانههایش برداشته باشند، سبکبال و آرام از اتاق بیرون میآید و بعد از آن کارش میشود انتظار. یک ماه، دو ماه، سه ماه.... این مابین فقط یکی دوباری میرود کارخانه و توضیحات بیشتری به آقای فورگر میدهد، اما هنوز خبری از تأیید طرح و خط تولید نمیشود. انتظارها بیهوده است. او حالا دیگر باید به ایران برگردد. دوره تحصیلات تکمیلی اش تمام شده و حالا در شرایطی که انگار یکتکه از وجودش را توی دفتر آقای فورگر جا گذاشته باشد، به طرف فرودگاه حرکت میکند.
دکتر تشید حالا در مقام یک متخصص بیهوشی فارغالتحصیل از دانشگاههای آمریکا به ایران برگشته و با دست پر وارد دانشکده پزشکی شده. اما اوضاع اسفناکتر از تصور اوست. در شرایطی که او مدام در معرض مقالههای بهروز و تکنیکهای نوین بیهوشی در جهان قرارداشت، حالا سری به اتاقهای عمل در ایران میزند و آنچه میبیند، باورنکردنی نیست. انگار بیهوشی به مفهوم مدرن آن در ایران تعریفی ندارد.
«رستمخان»، پای ثابت اتاقهای عمل است! او را میشود توی بیمارستان پهلوی سابق پیدا کرد. اصالتش برمیگردد به روسیه. میایستد کنار دست جراح و عین دوانویسهای محلی، قطره قطره اتر را میچکاند توی دهان بیمار. دو سه نفر دیگر هم دست و پای بیمار را میگیرند تا از روی تخت نیفتد.
رستمخان نه پزشک است نه حتی پرستار! اصلا با دنیای پزشکی بیگانه است. اتفاقی که دارد توی اتاقهای عمل میافتد یک فاجعه به تمام معناست. دکتر تشید آمده با یک بغل کتاب و جزوه و مقاله و اوضاعش درست شبیه به آدمی است که بخواهد با یک کلنگ معمولی، کوه بزرگی را بتراشد. پس بیمعطلی آستینهایش را بالا میزند و شروع میکند به ترجمه مقالات بینالمللی و کتابهای معتبر جهانی. آن سال اولین کتاب خودش را با استفاده از ترجمه مقالات روز دنیا و تجربیات شخصی منتشر میکند.
کتابی که عنوان بهترین کتاب سال را به خود اختصاص میدهد، اما یک سال بعد که به عنوان رئیس درمانگاه، وارد هیئت علمی دانشگاه تهران میشود، تازه میتواند آنطور که مطلوب دل اوست، در حوزه پیشبرد تخصص بیهوشی در ایران فعالیت کند؛ به طوری که رزیدنتها را بهاجبار میفرستد بیمارستانهای تخصصی نظیر قلب و کودکان و زنان و بعد از دوسال برای بهروز کردن دانستههایشان، راهی انگلستان یا آلمان میکند تا مدتی را در محیطهای معتبر علمی سپری کنند.
دکتر تشید از سال ۱۳۴۹ که به عنوان مدیر گروه چشم پزشکی دانشگاه تهران منصوب شد، تصمیم گرفت قانون تازهای در آموزش وضع کند به طوری که شرط ارتقا به مقام استادیاری، سپری کردن یک دوره آموزشی تئوری و عملی در یک دانشگاه معتبر خارجی باشد. به این ترتیب چیزی نزدیک به هشت استادیار بیهوشی در دوره مدیریت او استخدام شدند. حالا دیگر متخصص بیهوشی نه یک تکنیسین درجه ۲ در بیمارستان که یک متخصص در سطح دیگر پزشکان تعریف میشود.
اوضاع علمی در دانشگاهها و بیمارستانها کمی جان گرفته و خیال دکتر تشید از بابت آموزش نیروها آسودهتر است. اما هربار به خاطره دکتر فورگر فکر میکند، خستگی تمام این سالها به تنش میماند. او تنها دو سال پس از آنکه به ایران برگشت، به واسطه یکی از دوستان خود که بهتازگی به ایران آمده بود، متوجه میشود آن طرح تقدیمی به دکتر فورگر حالا دارد به نام دو تن از متخصصان آمریکایی در بازار عرضه میشود.
او زمانی با دکتر فورگر در آمریکا تماس گرفت که دیگر در قید حیات نبود. آن یهودی اخراجی که از آلمان به آمریکا پناهنده شده بود، مثل آب خوردن طرح او را به نام خود و دوستانش ثبت کرده بود و حالا دست دکتر تشید به جایی بند نبود، اما این ناکامی او را هرگز مأیوس نکرد.
حتی بیش از گذشته به خود ایمان آورد که بالاخره چیزهایی هست که به ذهن او میرسد و ممکن است حتی استادان بالادستی او هرگز به آن فکر نکرده باشند؛ بنابراین به موازات مسیر پرفرازونشیب تدریس و بهبود اوضاع بیهوشی در ایران، همچنان دست از ابداعات و اقدامات تازه خود برنداشت؛ ابداع نوع خاصی از تیغه لارنگوسکوپ و ساخت آن از سوی کشور آلمان، استفاده از ونتیلاتور انگستروم برای اولین بار در ایران، ابداع داروی پتیزوسین و چاپ آن در مجله بیهوشی انگلستان، تخصیص یک شماره از مجله MEJ برای مقالات متخصصان ایرانی و برنامهریزی جهت تأسیس ICU در ایران تنها گوشهای از خدمات دکتر تشید در طول سالها خدمت او بود.
با این همه دکتر محمداسماعیل تشید سرانجام در ۱۶ دی ماه سال۱۳۹۰ در تهران درگذشت در حالی که به عنوان تأثیرگذارترین چهره حوزه بیهوشی در تاریخ پزشکی ایران ماندگار شد.
منبع: گفتوگو با دکتر محمداسماعیل تشید از سوی دکتر محمدرضا درودیان و زهره آشوری